NASSER SIRJANI

وبلاگ شخصی ناصر سیرجانی

NASSER SIRJANI

وبلاگ شخصی ناصر سیرجانی

4

آنقدر میخندم تا در خلسه فراموشی ، خودم و تو را گم کنم ...

آیا خوشحالی گذشته دوباره به سراغ من خواهد آمد ...

دور است ... دور است آن زمانی که خوشحالی واقعی ام را با دستان مهربانت به من هدیه بدهی ....

دور است زمان خوش بودن من ... ای کاش می شد دائم باشد. 

آه کشیدن و ای کاش گفتن های مداوم دردی از من دوا نخواهد کرد ... اما برای سرد کردن اندکی از این داغی ... شاید مسکنی زود گذر باشد ....

این گرگ وحشی کی از قفس آزاد شد و این طور هر روز مرا میدرد! هنوز در عجبم ...شاید کسی امد و به دور از چشم من ازادش کرد ...

 خودش نیست که حال و روزهایم را با این دریده ببیند ....

حال که فاصله ها هر روزه زیادتر شده و من وا مانده ام کنار گرگ وحشی ای که رام شده ... او با من خو گرفت و طالبم شده .. . حیف...

هر شب زیر نور ماه تنهایی صدایت می کنم و تو که نمیشنوی و نمی دانی ...

گرگ هم می گوید .... او را چه می شود ... !!؟؟ هیچ!!

ساکت می شوم....خفه در خودم فرو می روم ....

آنقدر در قهقرای خودم فرو می روم ....

اما .... 


اردیبهشت 98


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد