NASSER SIRJANI

وبلاگ شخصی ناصر سیرجانی

NASSER SIRJANI

وبلاگ شخصی ناصر سیرجانی

my official Instagram and YouTube page

Instagram 

bargh.kaveh 

my YouTube channel 

www.youtube.com/c/barghkaveh 

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

https://www.se.com/ww/en/faqs/FA231693/

شاید .....

شاید ستاره های دنباله دار سیگارایی بودن که فرشته ها قبل از اینکه خدا مچشونو بگیره دور می انداختن ....

کی میدونه .....

کی میدونه؟ .... شاید فقط خدا .....

از تو تو گوشم فقط مونده یه صدا ......

نزدیک و نزدیک تر .... شاید دور ِ دور .....

تا کی از تو بمانم جدا .....

طلوعی در شب های بارانی ام باش ....

که نگویم هی شاید و شاید ... ای کاش .....

مرا به واقعیت سادگیت بخوان .....

پایان زندگی در رویایم باش ....

تو رو نمیخوام

فرار میکنم هنوز از خوابیدن .....

چرا که یاد تو در آنجا ست .....

هنوز قرارم با تو در نا کجا ست .....

قلبم از تو در حال تپیدن ......

شاید تو هنوز در آنی .....

شایدهنوز  شعر عاشقانه می خوانی ......

چشم هایت روی من و ندیدن ......

قسمت من در انتهای سر نوشت .....

کی؟کجا؟قصه این جدایی و نوشت ......

با چشم های خیس خندیدن .....

به حماقت من در دوست داشتن ......

به ندانستنت و گل بی خار کاشتن ......

به ابتدا و انتها ر ....ی....دن

به تو و بی تفاوتی ات پا ندادن ......

تا انتهای قصه سر نوشت جان دادن .......

به خدا و خدایت شک داشتن .......

به بغض هر روزه ام قسم .....

که دل را به هیچ کس ندم .....


هنوز

هنوز بخشی از ذهنم هستی اما کمرنگ تر از گذشته .....

هر روز سعی میکنم در ذهنم تکرار نشی ......

هر روز می جنگم که تصویر چشمای تو گنگ تر و گنگ تر بشه ....

و فکر می کنم دارم موفق میشم .....

حس می کنم ...... حس می کنم از وقتی اومدی تو زندگیم و رفتی دارم از اون ناصر سر زنده و پویا که در گذشته بودم دور میشم ......

ناصری که بمب انرژی بود .......

نمدونم تاثیر نفوذ تو بود که این طوری شد ؟؟ 

یا دارم پیر میشم ....... با یه خاطره ای که هر روز مبهم تر میشه دارم پیر میشم ......

نمدونم سرنوشت وجود داره یا نه .....

اما تو میگفتی حضور هیچ کس تو زندگی آدم اتفاقی نیست ......

شاید من مهر محکمی بودم به زندگی تو تا نمیدونم چی و خدا قرار بود با من بهت نشون بده .....

اما امیدوارم تو مثل من نشده باشی .....

حال و هوات مثل من نشده باشه .....

حال و هوایی که هر روز با خودت کلنجار بری .....

هر روز احساساتت درگیر موضوعی مبهم و بی سر انجام باشه .......

آه ها و نفس های عمیق که فقط خود آدم میتونه بفهمه چقد توش غصه و قصه ست ......

شاید هیچ وقت این درد و دل ها رو نخونی و ندونی .......

اما میدونم روزی میشه که من نیاز اقتصادی ندارم  .......

روزی که همه چیم رو به رواله .....

اما تو نیستی .....

راستی تو اون موقع کجا میتونی باشی ..... ؟

شاید در اوج خوشبختی یا شاید به فکر اینکه من کجام؟؟؟

میدونی ....؟ اون روز فکر میکنم دیگه مهم نباشه ......

که من کجام و تو کجایی......

مهم اینه که پشیمونی از رفتارت با من یا نه؟؟؟

پشیمونی از اینکه چقدر نسبت به ناصر بی تفاوت بودی یا نه .... 

شایدم الانم فکر کنی که کار درست و انجام دادی؟؟؟!!!!

دارم هنوزم سعی می کنم از یادم بری .....

از منی که عطر زندگی و در تو جستجو کردم و هیچ چیز غیر خورد شدن عایدم نشد.....

اره باید من لعنتی یاد بگیرم که دوست داشتن و دلم و یدفه تقدیم کسی نکنم ......

اما باز بهت قول میدم نفر بعدی که تو زندگیم بیاد دوباره دلم و میدم بهش ......

چون یک مهربون احمقم ......


وای

دارم به رفتن تو چند سال آینده فکر می کنم ....

دارم رو خودم کار میکنم که اراده ای قوی تر از فولاد داشته باشم ....